qaradagh

در باره زبان تركى آذربايجان يازان: رحيم رئيس نيا

۱۹ آذر ۱۳۸۹

چند نكته مقدماتي

زبان ارزنده ترين ثروتي است كه ارزش هاي معنوي خلق را پاسداري مي كند. براي مطالعه قانونمندي هاي ترقي و تكامل يك زبان، لازم است منشاء و فرآيندهاي قومي مؤثر در شكل گيري خلقي كه حامل زبان است، به طور همه جانبه مورد پژوهش قرار گيرد؛ زيرا كه زبان مردم يك منطقه با تاريخ آنها پيوند دارد و همانگونه كه تاريخ تشكيل يك خلق پيچيده است، تاريخ شكل گيري زبان آن نيز ساده نيست.

يك خلق معمولا" از درهم آميزي عناصر مختلف قومي و قبيله اي در طي قرن ها تشكيل مي يابد و يك زبان باي آن كه به صورت زبان واحد يك خلق درآيد، مراحلي را از سر مي گذراند و در نتيجه تأثير حوادث اجتماعي _ تاريخي ادامه ياب و از درهم جوشي عناصر زباني طوايف و قبايل مختلف و همچنان در جريان قرن ها شكل مي گيرد. بديهي است كه در اين شكل گيري زبان تمام طوايف و قبايل يكسان و به يك نسبت تأثير نمي گذراند. گاهي تنها زبان يكي از آنها و گاهي زبان و گاهي زبان دو سه تا از آنها مشتركا" اساس قرار مي گيرد و زبان هاي ديگر ه نسبت هاي مختلف در اين فرايند شركت مي كنند و به تدريج تحليل مي روند و اي بسا كه به باد فراموشي سپرده شوند. زماني هم كه زباني بر زبان ديگر غالب مي آيد، زبان مغلوب معمولا" دهه ها و سده ها دوام مي آورد، و اگر هم از بين برود، عناصري از آن در زبان غالب براي خود جا باز كرده، باقي مي ماند. وجود بعضي واژه هاي ايراني الاصل در زبان آذربايجاني كنوني را كه در پارسي كنوني وجود ندارند، بقاياي زبان آذري مغلوب متروك دانسته اند.

براي تكميل فرايند تشكيل خلق، پديد آمدن زبان مشترك داراي اهميت خاصي است. تشكيل دولت آتروپاتن و پديد آمدن مناسبات اقتصادي و اجتماعي پردوام بين بخش هاي مختلف آذربايجان، به تعيين و تثبيت مرزهاي تاريخي اين سرزمين كمك كرد و مبارزات مشترك اهالي اين خطه بر ضد دشمنان و پيدايش نشانه ها وجوه مشترك زياد در زمينه فرهنگ مادي و معنوي و سرانجام نضج گيري زبان واحد، فرايند مزبور در اين واحد جغرافيايي _ تاربخي را كامل كرد.

آثار و اسناد موجود درباره تاريخ زبان آذربايجان، به ويژه در رابطه با دوره پيش از آغاز كتابت، در اين زبان اندك است و روي آثار و اسناد موجود هم، چنان كه بايد و شايد كارهاي تحقيقي همه جانبه و بي طرفانه روشنگر انجام نگرفته است. اين حقيقتي است كه صاحب نظران متذكر آن شده اند و مي شوند، بدين قرار:

واحد عادلوف : كارهاي انجام گرفته براي تصوير منظره تمام نماي زبان دوره پيش از كتابت ناكافي است و به صراحت بايد گفت كه در زمينه پژوهش هاي مرحله پيش از كتابت خلاء بزرگي به چشم مي خورد.1

محمد قاسموف : . . . مسئله منشاء و تشكل زبان آذربايجان را در نظر بگيريم. اين يكي از مسائلي است كه در انتظار راه حل قطعي خود مانده است. چرا آثاري كه به شرح مفصل و همه جانبه راه هاي تطور و تكامل زبان آذربايجان اختصاص داشته باشد، تاكنون تأليف نگرديده است؟. . . 2.

عبدالعلي كارنگ : "تحقيق ناقص و ظن ناروا و استنباط نادرست جمعي از متتبعين و نويسندگان باعث ابهام مطلب گرديده و دو عقيده مخالف و ناسازگار ظاهرا" مستند به وجود آورده است."3

دو عقيده مخالف مذكور عبارتند از : 1 – زبان باستان آذربايجان ريشه هند و اروپائي داشته است. 2 – زبان اكثريت مردم آذربايجان از ديرباز داخل سيستم زبان هاي تركي بوده است.

گروهي از آن هايي كه زبان باستان آذربايجان را داراي ريشه هند و اروپايي مي دانند، استقرار زبان تركي آذري يا آذربايجاني در اين سرزمين را يك حادثه ناميمون موقتي مي پندارند كه نمي بايست رخ مي داد و تاريخ استقرار اين زبان را تا پنج _ شش و حتي دو _ سه سده اخير پيش مي آورند و براي دفع هر چه زودتر اين عارضه موقتي چاره انديشي ها مي كنند و رهنمودها مي دهند. اينان زبان هاي رايج در آدربايجان پيش از آمدن مادها را نيز ناديده مي گيرند و از نظر دور مي دارند كه اگر تركي زبانان مهاجر باشند، هند و اروپايي زبان ها نيز بومي اين سرزمين نبوده اند.

در اين ميان گروهي نيز وجود دارند كه دگر گشت زبان در آذربايجان را به عنوان يك واقعيت عيني تاريخي قابل مطالعه مي پذيرند و بر آن هستند كه با پيروي از اصول واقع گرايي تاريخي و گردآوري و بررسي و تحليل علمي آگاهي هاي پراكنده، مي توان زمينه و جايگاه و مراحل فرايند پديده مزبور را در سير تاريخ اين سرزمين روشن و تعيين كرد.

مناسبات دو قوم

امروزه كم ترين ملتي را مي توان سراغ گرفت كه طوايف و قبايل مهاجر در تركيب قومي آن تأثير نگذاشته باشند. اقوام و طوايف گوناگون از ديرباز در نتيجه عدم تكافوي مراتع موجود و كثرت نفوس و به قول راوندي "به حكم انبوهي خانه و تنگي چراخوار"4، يا انقلابات طبيعي و دگرگوني اوضاع اقليمي و يا تحت فشار اقوام و نيروهاي ديگر و . . . به دنبال يافتن فضاي حياتي مساعدتر و در هر صورت براي تأمين زندگي پاي در راه هاي دور و دراز و گاه بي سرانجام مهاجرت گذاشته اند و اي بسا كه بيش از يك بار به تغيير مسكن و ميهن خود مجبور شده اند. از همين روست كه امروزه تعيين ميهن نخستين اقوام هند و اروپايي و نيز اورال و آلتايي از مسايل مورد اختلاف پژوهندگان است و بعيد نيست كه ميهن هاي اوليه هند و اروپاييان و اورال و آلتاييان كه اولي ها اجداد ايرانيان بوده اند و دومي ها نياكان تركان، به هم نزديك بوده و حتي بين اين اقوام مناسباتي وجود داشته است. حميد نطقي بعد از نقل پاره اي از اطلاعات موجود درباره ميهن هاي ابتدايي اقوام ترك و ايراني چنين نوشته است:

" با مقايسه اين دو مورد، آيا سؤال قرابت هاي جغرافيايي و همساني وطن هاي اطلي و خاستگاه هاي نخستين وسوسه انگيز نيست؟".5

حميد نطقي برخلاف آن هايي كه روي دشمني دو قوم ايراني و توراني تأكيد مي ورزند، "با امعان نظر دقيق تر به دست آوردهاي دانشمندان و ژرف بيني در همان داستان ها كه دستاويز كين توزي ها و دست افزار نژادپرستان است" به اين نتيجه رسيده است كه "پيوند برادري ترك و پارس چنان قديمي و حقيقي و طبيعي است كه به تدابير سلطه جويانه و برتري جويانه . . . مطلقا" نيازي نيست."6

دوغان آوجي اوغلو هم براين عقيده است كه "بين ايراني و ترك ها از زمانهاي بسيار قديم مناسبات برقرار بوده است. فردوسي هرچه قدر هم در اثر معروف خود، شاهنامه، از جنگ ها و دشمني بين دو گروه قومي سخن گفته باشد، مناسبات تنگاتنگ اقتصادي و فرهنگي بين تركان و ايرانيان ادامه يافته و جنگ ها و يغماها مانع از آن نبوده است.7" جالب توجه است كه تولستوف (76 – 1907 م.) كه در زمينه باستان شناسي، قوم شناسي و تاريخ خلق هاي آسياي ميانه پژوهش هاي زيادي كرده، برآنست كه پدران اغوزها و بچنك ها محصول درهم آميزي جوامع ترك _ مغول آمده از شرق در سده هاي ديرين، با جوامع ايراني بوده اند.8

آبادي نشيني و كوچ نشيني

آن هايي كه الفاظي چون بي فرهنگ و بي تمدن و وحشي و . . . را درباره تركان به كار برده اند؛ گويا به تفاوت هاي زندگي آبادي نشيني و كوچ نشيني و تأثير دوشيوه متفاوت زندگي برتمدن و فرهنگ توجه نداشته اند. حميد نطقي و عبدالكريم علي زاده، پژوهندگاني كه از زواياي مختلف بر اين مسئله نگريسته اند، در مورد چند و چون آن به نظر واحدي رسيده اند. از آن جايي كه نوشته هاي هر دو محقق در موارد ياد شده مكمل هم به شمار مي رود، قسمت هايي از آنها در اين جا نقل مي گردد:

"بديهي است، كساني كه همه عمر در كوچ به سر مي برند و بيش از سكني در خانه ، بر زسن اسب مي نشينند، زندگيشان همواره در حركت و شتاب و هجرت مي گذرد. به جاي كشاورزي به ترتبيت احشام و گله داري مي پردازند. خانه شان را به صورت چادر از يك سوي جهان به سوي ديگر آن با خود مي برند. بديهي است، فرهنگ خود را دارند كه با فرهنگ دهقانان قابل قياس نيست. باورهايشان ساده و طبيعت گراست. به جاي شهر در يوردها و اردوها زندگي مي كنند. بيش از كتاب به شعر شفاهي مي پردازند. شاعرانشان نيز همراه آنان سوار بر اسب و تيردان و كمان در پشت و قوپوز در كنار ماجراهاي سفرهاي دراز و روي دادهاي مهم قوم خود را با آواز خود در حافظه ها نقش مي زنند، عاري از تكلفند و به هنگام چاره جويي به جاي ترفند اغلب مشت خود را به كار مي گيرند. در دشمني شمشير را به زهر ترجيح مي دهند.كم تر حيله گر و بيشتر خشنند. اگر از زيرزمين آثار فرهنگي كوچ نشينان به فراواني شهرنشينان بيرون نمي آيد، به علت همين تفاوت در جهان بيني و شرايط زندگي است. لكن علت اين امر را در فقدان مطلق فرهنگ غني نمي توان انگاشت. . . "9

علي زاده براي توجيه اين مسئله كه چرا دانشمندان ترك زبان آثار خود را _ در دوره بعد از اسلام _ به زبان عربي يا پارسي مي نوشتند؛ مي نويسد كه عناصر نژادي ترك زبان و ايراني زبان كه از لحاظ منشاء از كهن ترين خلق ها به شمار مي روند، از ديرباز نظام حاكم اقتصادي متفاوتي داشتند. "قبايب ايراني زبان اساسا" زندگي حضري داشتند، در صورتي كه قبايل ترك زبان اصولا" مشغول دام پروري و شكار بودند كه با طرز زندگي كوچ نشيني رابطه ناگسستني داشت. . . كوچ نشينان فاقد شرايطي بودند كه آبادي نشينان براي رشد و ترقي فرهنگ داشتند. اين نيز مربوط به نظام اقتصادي و طرز زندگي آنان بود. زندگي در صحرا، اقتصاد دام پروري، انتقال دايمي از محلي به محل ديگر، جنگ و جدال براي تصرف مراتع و شكارگاه ها، خصومت هاي قبيله اي و غيره مانع جدي رشد فرهنگ كوچ نشينان و يكي از علل اساسي عقب ماندگي فرهنگي آنان نسبت به آبادي نشينان بود. آبادي نشينان از دوران قديم داراي الفبا بودند، در صورتي كه كوچ نشينان به عللي كه در بالا ذكر شد، در آن دوران الفبا نداشتند و برخلاف آبادي نشينان از خود كتابي به ميراث نگذاشتند. ليكن براي مطالعه زندگي اقتصادي، تسليحات و وسايلي كه در توليد به كار مي بردند، براي آشنايي انواع اصلي اشتغالات و كارهاي روزانه آن ها از جمله شكار، صنايع ظريفه، رقص ها آلات موسيقي آنها و نيز براي شناخت عالم حيوانات و به دست آوردن اطلاعات مردم شناسي پيرامون حيات كوچ نشينان دام پرور مدارك مادي ذي قيمتي در دست داريم كه آبادي نشينان نظير آن ها را نداشتند. اين مدارك عبارتند از تصاوير بي شمار كه در روي سنگ ها كنده شده و متعلق به دوره هاي گوناگون است كه از هزاران سال قبل از ميلاد آغاز مي گردد. اين سنگ نوشته ها در بعضي از كشورهاي آسيا، از جمله در آذربايجان و كشورهاي هم جوار آن وجود دارند.10"

دانشمنداني چون برنشتام و گوميلف برخلاف آن هايي كه هون ها _اين نياكان غالب تركان بعدي _ را كه از هزاره نخست ق – م. تا سده هاي 6 – 5 م. صاحب اپراتوري پهناوري بودند، وحشي و عقب مانده انگاشته اند، در پرتو پژوهش هاي خود به اين نتيجه رسيده اند كه "هون ها از نظر فرهنگي هم سطح خلق هاي داراي سطح بالاي فرهنگ هم روزگار خود بوده اند."11 و اتحاديه طايفه اي آن ها در جريان تاريخ اروپا و آسيا و تشكل خلق هاي اين قاره ها نقش كارساز داشته است. در مورد نقش مثبت اتحاديه هاي طايفه اي گوك ترك و خزر و . . . در تاريخ جهان نظرهايي ابراز شده است كه بعضي از آنها در صفحات گذشته همين كتاب منعكس گرديده اند.12

كتابت

زينالوف در بحث از هون ها نوشته است كه " از منابع چيني چنين برمي آيد كه آن ها با كتابت آشنا بوده اند و براي نگهداري حساب چهار پايان و اهالي و ثبت ميزان ماليات دفترهايي داشته اند. اما متأسفانه نوشته اي از هون ها به دستمان نرسيده است. . . احتمال مي توان داد كه اساس الفباي روني 13 را خ هوني تشكيل مي داده است. . . "14.

يكي از معاصران آتيلا در خاطرات خود نوشته است كه كاتبان هون متوني را كه به زبان خود (تركي) نوشته بوده اند، در حضور آتيلا براي او مي خوانده اند.قفس اوغلو از اين نوشته نتيجه گيري كرده است كه هون ها در سده 4 م. خط خود را به اروپا برده اند.15 در يك منبع چيني هم آمده است كه يك كتاب بودايي نوشته شده به زبان چيني براي ت،آ _ پوكاقان (78 – 572 م.) خاقان گوك ترك، به تركي ترجمه شده است. در خاقانات خزر هم خطي براي نوشتن وجود داشته است. درباره وجود خط در بين اقوام و تيره هاي ديگر ترك نيز اطلاعاتي در دست است.16

از اثر زكريا رهتور17،تاريخ نگار سرياني اواسط سده 6م. چنين برمي آيد كه گروه هايي از هون ها بر اثر تبليغات سرياني ها در اوايل سده 6م. به مسيحيت گرويده بودند. و كاردست (گاردوسات)18، اسقف و فرهنگ پرور آلباني، به همراه چند روحاني ديگر در حدود سال هاي 30 – 529م. براي تبليغ مسيحيت از دروازه دربند گذشته، مدتي در ميان هون ها و ساويرها به سر برد و در اين مدت براي آنها الفباي مخصوصي اختراع و كتاب مقدس را به زبان هون ها ترجمه كرد. كاردست و همراهانش به احتمال زياد با زبان هون ها از قبل آشنايي داشته اند، چه لازمه ترتيب دادن الفبا براي يك زبان و ترجمه كتاب به آن، آشنايي عميق و همه جانبه با آن زبان است. اگر آثار نوشته شده به خط ابداعي كاردست به دست آيد، سابقه آنها بيشتر از آثار مكتوب اورخون _يني سئي خواهد بود.19

قديمي ترين آثار مكتوب تركي به دست آمده، كتيبه هاي اورخون و يني سئي20 هستند كه در فاصله سده هاي 5 تا 10م. نوشته شده اند21. اين كتيبه ها در اطراف رودهاي اورخون _ جاري در مغولستان _ و يني سئي _جاري در سيبري _ پراكنده اند.

بعضي از اين كتيبه ها از سده 17 م. شناخته شده بودند، اما نخستين بار ويلهلم تامسون دانماركي در سال 1893 م. موفق به گشودن راز خطوط آنها شد و يك سال بعد رادلوف لماني كتيبه هاي اورخون را خوانده، متون آنها را همراه ترجمه آلماني منتشر كرد. در مورد منشاء اين خط هنوز بين دانشمندان اتفاق نظر حاصل نشده است. بعضي اساس آن را خط روني و بعضي ديگر آن را برگفته از حرو آرامي و يا حروف پهلوي كه خود از آرامي گرفته شده است، دانسته اند. ن.آريستوف و گ. ماليتسكي22، رشيد رحمتي آرات و احمد جعفر اوغلو منشاء اين حروف را تمغاهاي قديمي ترك دانسته اند.

الفباي اورخون، در غرب نيز با اندك فرق هايي توسط بلغارها، خزرها، پچنك ها و مجارها مورد استفاده قرار گرفته است. از اين اطلاعات چنين نتيجه گيري شده كه اين خط از خاور دور تا اروپاي مركزي انتشار يافته، بين توده هاي مختلف يك وسيله مشترك كتابت بوده است.23

بعضي از پژوهندگان با در نظر گرفتن شباهت اين نوشته ها به نوشته هاي روني اسكانديناوي و ژرمني 24 آنها را نوشته هاي روني تركي ناميده اند. اما ناگفته نماند كه بين خط هاي روني اروپايي و تركي هيچ گونه پيوند تاريخي و زباني وجود ندارد.

كتيبه هاي اورخون و يني سئي از نظر مطالعه زبان هاي تركي سده هاي پيش و بعد از اسلام و نيز از جهت اين كه حاوي اطلاعات تاريخي ارزنده اي درباره قبايل ترك زبان و نيز همسايگان ايراني زبان آن ها هستند، از ارزش خاصي برخوردارند. از آن جايي كه غالب اين كتيبه داراي تاريخ نگارش نيستند، بعضي حدس زده اند كه پاره اي از آنها در سده هاي نخستين ميلادي نگارش يافته باشند. كتيبه هاي كناره هاي رودهاي تالاس و سوجي، واقع در اطراف يني سئي نمودار زبان سده هاي 6 _ 5م. هستند و كتيبه هاي اطراف اورخون در بردارنده نشانه هايي از زبان تركي سده هاي 8 _ 7 م. مي باشند. معروف ترين اين كتيبه ها عبارتند از آنهايي كه برگورهاي تونيو _ قوق _ دولت مرد گوك ترك در گذشته در حدود 692 م.، گول تكين _ شاهزاده و يا خان زاده گوك ترك كه در 732م. به قتل رسيده _ و بيلگه خاقان _ در گذشته در سال 734 م. _ نصب گرديده اند.25

در خط روني تركي سطور از بالا به پايين و از راست به چپ نوشته مي شده است. پ.م. مليورانسكي اين خط را مناسب ترين خط براي نگارش زبان تركي شمرده و بارتولد هم آن را قديمي ترين الفباي تركي به شمار آورده است.

از كتيبه هاي پراكنده در مناطق پهناور مغولستان و سيبري كه در سده هاي مختلف به زبان هاي مختلف تركي نوشته شده اند، چنين برمي آيد كه اساس اين زبان ها، يعني ساخت دستوري و اساس لغوي آن ها تا حدود زيادي يكسان است. ع. دميرچي زاده اظهار نظر كرده است كه " زبان نوشته هاي اورخون از جهت بعضي ويژگي هاي خود تا حدودي به گروه غربي زبان هاي تركي قرابت و شباهت دارد و چنين به نظر مي رسد كه با زبان آذربايجاني داراي يك رشته اشتراكات و مختصات همانند باشد. البته از اين مطالب نمي توان نتيجه گيري كرد كه زبان آذربايجاني حتما" از زبان طايفه اي پديد آمده كه اساس نوشته هاي اورخون را تشكيل مي داده است. با اين همه از جهاتي مي توان گفت كه زبان قبيله اي كه اسا زبان عموم خلقي آذربايجان را تشكيل مي داد، مخصوصا" زبان طايفه اغوز، به زبان كتيبه هاي اورخون بسيار نزديك بوده است."26

قبل از آنكه در حدود سده 10 م. /4 ه. خط عربي براي نوشتن زبان هاي تركي به كار گرفته شود، الفباي اويغوري در آسياي ميانه در فاصله سده 5 م. تا 15م. متداول بوده است. اين خط از خط سعدي گرفته و به زبان اويغوري تطبيق داده شده بود. آثار به دست آمده نوشته شده به الفباي اويغوري بيشتر از آثار نگاشته شده به خط روني تركي است27.

زبان

زبان پديده اي است تكامل پذير و تحول ياب و در اطراف خود تأثير گذار و از اطراف خود تأثير بردار. به قول كسروي " زمان و پيش آمدها در زبان كارگر افتد و اين است هيچ زباني هميشه به يك حال نماند و هر زمان رنگ ديگري به خود گيرد.28" البته تحول زبان به مانند هر پديده اجتماعي ديگر بر اساس اصول و قواعدي است و مستقل از هوس هاي فردي صورت مي گيرد و در جنبه هاي گوناگون آن چون صورت الفاظ و ترتيب كلمات در جمله و . . . تغييراتي حاصل مي شود و حتي واژه هايي به تدريج از رواج مي افتد و واژه ها و تركيباتي نو بر اساس نيازهاي اجتماعي ايجاد مي شود29.

گوناگوني زبان ها نتيجه جريانات تاريخي متمادي و مركب است. به عنوان مثال مكانيسم پديد آمدن چند زبان از يك منشاء و يا تشكيل چند زبان هم خانواده را چنين مي توان توضيح داد :

بر اثر تقسيم جامعه نخستين به قبايل قبلي، پراكنده شدن آنان در اراضي پهناور و جدا افتادنشان از يكديگر به علت كوچ ها و بعد مسافات و سستي روابط اقتصادي و سياسي و فرهنگي ميان آن ها، هر قبيله يا گروهي از قبايل سرنوشت تاريخي متفاوتي پيدا مي كند و بدين ترتيب شرايطي كه وجود زبان واحد و مشترك را ضروري مي سازد، مفقود مي شود و در عين حال تفاوت هاي لهجه اي رشد مي كند. شرايط متفاوت محيط جديد قبايل مهاجر از نظر ويژگي هاي قومي و فرنگي و به ويژه زباني نيز بر جريان رشد لهجه ها تأثير تشديد كننده مي گذارد و در نتيجه لهجه ها به زبان مستقل شدن گرايش پيدا مي كنند، چه "هر چه زبان محاوره از لحاظ تركيب لغوي بسيار استوار و از لحاظ قواعد دستوري حتي استوارتر است، ولي با اين حال لايتغير نيست.30" بدين گونه در جريان تشكيل و تلاشي پياپي اتحاديه هاي قبيله اي در طي قرن ها و ادامه تجزيه و تطور لهجه ها و زبان ها، خانواده اي از زبان ها پديد مي آيد. پرويز خانلري اصطلاح خويشاوندي با هم خانوادگي در زبان شناسي را چنين معني كرده است :

" دو يا چند زبان نتيجه تحول جداگانه و متفاوتي از يك زبان باشند كه در زمان پيشين متداول بوده است. مجموعه اين گونه زبان ها را يك خانواده زبان مي خوانند.31"

براي تعيين حد فاصل بين دو زبان و تشخيص استقلال آن ها از يكديگر يك ميزان كلي پيشنهاد شده است و آن اين كه "هر گاه دو تن براي فهميدن و فهماندن به مترجم محتاج شوند،بايد گفت كه دو زبان متفاوت به كار برده اند."32 اما با وجود تغييرات در چگونگي شيوه تلفظ و ديگرگوني ساختمان كلمات و در مواردي معاني آنها و . . . "نكته هايي اساسي در ساختمان هست كه پايدار مي ماند، يا تحول و تغيير آنها به طريقي انجام مي گيرد كه با روش تطبيقي مي توان به صورت اصلي آن ها پي برد.33"

ارانسكي درباره پديد آمدن خانواده زبان هاي بوميان آمريكا از دانشمندي مطلبي نقل كرده است كه نقلش در اين جا روشنگر تواند بود :

"بوميان امريكاي شمالي قبيله واحدي بودند كه به تدريج در قاره پهناوري پراكنده شدند و قبيله هايي از آن مجزا و جدا شدند و به اقوام و گروه هاي قبايل مبدل گشتند و زبان هاي ايشان نيز تغيير كرد. به حدي كه نه تنها يك قبيله زبان قبيله ديگر را نمي فهميد، بلكه كوچكترين اثري از وحدت بدوي زبان ها در السنه ايشان باقي نماند.34 " و ارانسكي اين روندرا عموميت بخشيده است: " بديهي است، تصويري كه از تطور زبان ها و تجزيه آنها به لهجه هاي گوناگون در بالا رسم شده ، تنها در مورد بومبان آمريكا صدق نمي كند، بلكه به طور كلي از ويژگي هاي جامعه عشيرتي است."35.

زبان هاي دنيا به چند خانواده تقسيم شده است كه خانواده آلتايي يكي از آن هاست. زبان هاي وابسته به اين خانواده عبارتند: از تركي، چوواشي، مغولي، منچو، تونگوزي، كره اي و ..... ناگفته نماند كه بعضي از زبان شناسان خانواده اورالي را نيز _ كه شامل زبان هاي متداول در سيبري و زبان هايي چون فينو _ اقوري و . . . است _ به جهت قرابت ها و همانندي هاي موجود، با خانواده آلتايي يك خانواده به شمار آورده، آن را خانواده اورال و آلتايي است .36

همانطور كه گذشت، اثر مكتوبي از تركان كه قديمي تر از كتيبه هاي اورخون _ يني سئي باشد، به دست نيامده است. ساخت متكامل دستوري و فونتيكي، وسعت دايره و غناي واژگان زبان هاي كتيبه ها نشان دهنده سابقه طولاني آن هاست. آفرينندگان آنها از هزاره هاي پيش از ميلاد و در جريان راه پر فراز و نشيب زندگي كوچ نشيني با اقوام و زبان هاي داراي سيستم هاي مختلف تماس ها حاصل كرده، براساس نيازهاي متنوع زندگي اجتماعي و تحت تأثير عوامل جوراجور محيط هاي گوناگون و ارتباطات و تحولات و . . . بسيار، زبان هاي خود را در طي قرن ها ساختند. فرايند شكل گيري غالب حدود 25 زبان خويشاوند و در عين حال مستقل تركي هم اكنون رايج در مناطق مختلف جهان، در فاصله سده هاي 10 تا 15 م. به انجام رسيده است. زبان هايي نيز در اين مدت بر اثر عوامل مختلف و به تدريج از بين رفته و به زمره زبان هاي مرده دنيا پيوسته اند. بعضي زبان ها ممكن است آنقدر دستخوش تغيير و دگرگوني شوند كه ساختمان دستوري و ذخيره اصلي واژگان و پايه خود، يعني آن چه را كه ماهيت ويژه آنها را تشكيل مي دهد، از دست بدهند و ديگر نتوانند براساس قوانين داخلي خويش تكامل يابند. در اين صورت مي توان گفت كه آن زبان جاي به زبان ديگري پسرده است.

زبان هاي تركي به چندين شاخه و شعبه تقسيم مي شوند كه تركي آذربايجاني به گروه غربي خانواده زبان هاي تركي وابسته است. منابع اصلي زبان هاي منسوب به شاخه غربي خانواده زبان هاي تركي و از آن جمله زبان آذربايجاني عبارت بوده اند از: زبان هاي قبايل و طوايفي كه به نام هاي ساك _ سكيف _ سكا ، گاس _ گاسپي _ گاسيت _ خزر37 ،سابير _ سووار، هون _ گون؛ ترك _ تؤرك، غز _ اغوز، قبچاق قيچاق و . . . شناخته شده اند. اينان در سده هاي پيش از ميلاد و نيز در نخستين هزاره ميلادي در اطراف درياي خزر مسكن گزيده بودند. زبان آذربايجاني نيز به مانند ديگر زبان هاي وابسته به گروه غربي تحت تأثير حوادث اجتماعي _ تاريخي پيچيده اي به صورت زبان واحد خلق تشكل يافته است. 38

يادداشت ها

1 – "تاريخ و منابع زبانمان"، هفته نامه ادبيات و هنر، 16 سپتامبر 1988،ص8
2 – مجله آذربايجان، ش 12 سال 1988، ص 168
3 – تاتي و هرزني، ص 6.
4 – راحةالصدور، ص 86.
5 – " ميثاق يزداني" مجله وارليق، خرداد و تير 1364، ص7.
6 – همان، ص 4 در اين مورد غير از اين مقاله به دو مقاله ديگر حميد نطقي تحت عناوين "ديباچه اي بر منشور شيطان" و "منشور شيطان" كه در شماره هاي آذر و دي 1363 و بهمن و اسفند 1363 مجله وارليق به چاپ رسيده اند، مراجعه شود.
7 – تاريخ تركان، ج 3 ، ص 1106 .
8 – همان، ص 1107.
9 – ميثاق يزداني همان صص 9 – 18.
10 – دستور الكاتب في تعيين المراتب، ج 2
11 – آثار باستاني مكتوب تركي، ص 6.
12 – براي آگاهي از چند و چون تمدن و فرهنگ تركان در دوره پيش از اسلام، ترك : فرهنگ ملي ترك، صص 296 – 189 و . . .
13 –
Roon , Runik
14 – آثار باستاني مكتوب تركي، ص 6.
15 – فرهنگ ملي ترك، ص 284.
16 – همان، ص 78 – 284.
17 -
Zacharia Rhetor
18 –
Kardost (gardosat)
19 – مسايل زبان شناسي آذربايجان ، صص 45 و 74.
20 –
Orkhon (orhon),Yenisei (Yenisey)
21 – در سال 1970 م. يك پياله قره اي محتملا متعلق به سده 4 – 5 ق. م. در گوري در نزديك ايسيك كول نيز كشف شده كه در بردارنده يك نوشته دو سطري به خط اورخون است.              فرهنگ ملي ترك، ص 285.
22 –
N. Aristtou , G . mallitsky  
23 – فرهنگ ملي ترك، ص 286.
24 – اقوام ژرمني ابتدا از نوعي خط استفاده مي كردند كه از خط يوناني اقتباس گرديده بود و براي كندن كلمات به روي چوب به كار مي رفت. اين خط را روني ناميده اند.
25 – براي كسب اطلاعات مفصل تر در اين مورد، رك : سيري در تاريخ زبان و لهجه هاي تركي، صص 44 – 31.
26 – تاريخ زبان ادبي آذربايجان، ص 33.
27 – درباره تركي الويغوري و الفباي آن، رك، سيري در تاريخ زبان و لهجه هاي تركي، صص 52 – 44.
28- كاروند كسروي، ص 336.
29 – تاريخ زبان پارسي، ج 1 ، صص 107 – 100.
30- مقدمه فقه اللعه ايراني، ص 136.
31- تاريخ زبان پارسي، ج1، ص 159.
32 – همان ص 145.
33 – همان ، ص 160
34 – مقدمه فقه العه ايراني ، ص 136.
35 – همان
36 – سيري در تاريخ زبان و لهجه هاي تركي ، صص 24 – 18.
37 – دميرچي زاده اصل گاسپي و خزر را گاس = خاس (خاز ) دانسته و بر آنست كه آنها با افزوده شدن دو علامت جمع پي و ار – كه هر يك متعلق به زباني جداگان بوده اند – به دو صورت مذكور در آمده اند و هر دو نام يك واحد هستند كه در سواحل شمال و شمال غربي دريايي كه نام هاي آن ها را به خود گرفته، زندگي مي كرده اند. اما از اطلاعات موجود چنين برمي آيد كه كاسپي ها از قبايل آسياني بوده اند و پيش از آمدن اقوام ايراني زبان به فلات ايران، در كرانه هاي جنوبي درياي مازندران اقامت داشته اند ( تاريخ ماد،صص 124 و 179) در حالي كه خزرها از اقوام ترك زبان بودند كه در سواحل شمالي و شمال غربي همان دريا اقامت داشتند.
38 – تاريخ زبان ادبي آذربايجان، ص 48

 

 



بؤلوم : ديل
یازار : alper